نياز دموكراسيخواهي به ائتلافي جديد
حسين نورانينژاد
ضرورت رفتن به سوي ائتلافي بزرگتر كه مابهازاي ملموس اجتماعي داشته باشد
جبهه اصلاحات در حالي به زودي وارد دورهاي جديد از فعاليت خود ميشود كه انتظار چنداني براي تغيير رويكردها و نوع فعاليت آن نميرود. فضاي داخلي جبهه اصلاحطلبان به نحوي است كه همين جبهه با مختصر تغييراتي احتمالا ادامه خواهد يافت و اصلاحاتي چون دموكراتيك شدن و دربرگيرندگي بيشتر آن، وزن متناسب دادن به احزاب فعال و موثر و ضرورت ما به ازاي اجتماعي يا سياسي داشتن هر سهمي كه در آن شورا نصيب افراد يا احزاب ميشود، همچنان به عنوان مطالباتي كه شايد وقتي ديگر محقق شوند، در گوشه ذهن خواهد ماند. اما اصل حفظ اين جبهه با توجه به نداشتن بديل بهتر و اينكه هر انشعاب و تقسيم شدني احتمالا به تضعيف اجزاي آن منجر خواهد شد و وضعيت فعلي جبهه هم مزاحم و مخل كار هيچ عضو حقيقي و حقوقي آن نيست، هدفي است كه ميتوان روي آن توافق كرد. اما آنچه مسلم است، اينكه اين جبهه و ساز و كار آن، به هيچوجه براي كنش موثر سياسي و اجتماعي يك جريان گفتماني ريشهدار و قدرتمند كافي نيست و توان آن را بايد در نهادها و راهكارهايي مضاعف و موازي تقويت كرد. يكي از اين اقدامات، رسيدن به ائتلاف يا جبههاي وسيع پايه به معناي دقيق كلمه است. جبهه اصلاحاتي كه صحبت آن رفت، يك ائتلاف پروانهاي از نيروهاي صرفا سياسي به معناي متعارف است. يعني هر فرد يا گروهي كه توانسته پروانه فعاليتي كسب كند و خود را اصلاحطلب ميداند وارد آن شده، بدون آنكه آورده سياسي و اجتماعي خاصي را لزوما داشته باشد. همان ضعف مهمي كه به آن اشاره شد ولي با توجه به واقعيات موجود پذيرفتهايم كه مانند تمام سالهاي گذشته چارهاي جز تعديل توقعات و چشمپوشي از كاستيها و اميد بستن به تلاش بيش از پيش نيروهاي موثر و احزاب بزرگتر نداريم. اما رفتن به سوي ائتلافي بزرگتر كه ما به ازاي ملموس اجتماعي داشته باشد.
يك ضرورت فوري براي اين جبهه گفتماني و اجتماعي است. دقت بفرماييد كه از يك جبهه محدود سياسي يا حتي محوريت سياستمداران سخن در ميان نيست، بلكه منظور ائتلافي است كه چهرهها و گروههاي مرجع و اصناف و اقشار مختلف كه تعلق خاطر به ارزشها و گفتمان اصلاحگري دارند، موجوديت آن را در كنار فعالان سياسي همسو بسازند. منظور از ارزشهاي گفتماني اصلاحات، مواردي چون دموكراسيخواهي، حقوق بشر در همه ابعاد اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، مدني و سياسي آن، به بيان ديگر محوريت كرامت انساني، حاكميت قانون، رواداري، نسبيگرايي سياسي، صلح، مرزبندي با هر گونه مداخله خارجي و حفظ تماميت ارضي است. نكاتي كه باور به آنها مستلزم باور يا رفاقت با اصلاحطلبان نيست و در بين اقشار مختلف از فرهنگيان تا هنرمندان و ورزشكاران و روزنامهنگاران و غيره ميتواند با رويكرد و ادبيات متفاوت اما همسو وجود داشته باشد. طيفهايي كه با دو قيد باور به فاصله زياد وضع موجود با آن ارزشها و ديگري، ضرورت كنشهاي مدني و خشونتپرهيز براي كاهش اين فاصله، قابليت گرد هم آمدن و تشكيل ائتلافهايي توانافزا دارند. اگر عنوان سياسي اصلاحات هم براي آنها يادآور جرياني سياسي و محدود است، اشكالي براي برندسازي جديد نيست. مهم، اصل تشكيل چنين ائتلافي از تغييرخواهان در چارچوب مورد اشاره است. در حالي كه دو جبهه ديگر شامل حافظان وضع نابرابر و غيرعادلانه موجود از سويي و براندازان بيمرز كه راهبردشان نه فقط منع كه گريزي از افزودن رنج به شهروندان ايراني با ابزاري چون تحريم و خشونت و جنگ ندارد، تمام ابزار رسانهاي و تبليغاتي موثر را با در اختيار داشتن پشتوانههاي مالي و حكومتي مختلف، چه در داخل و چه در خارج از كشور به انحصار خود در آوردهاند، نيروهاي ملي و مدني خشونتپرهيز و تحولخواه، چارهاي جز اينگونه فعاليتهاي جمعي و ائتلافي براي ساختن جامعهاي قدرتمند ندارند. به همين دليل شايد بهتر باشد توان اصلي نيروهاي جامعهمحور در بين اصلاحطلبان كه تعلق خاطر بيشتري به اينگونه ائتلافهاي متفاوت و وسيعتر دارند، مصروف چنين رويكردي شود. كاري كه بسيار سخت است، با موانع بسياري مواجه است، اما نشدني نيست. فعال كردن نيروهاي مشترك و فعال در حوزههاي مختلف، ارتباط با سنديكاها و تشكلهاي صنفي، هنرمندان و ورزشكاراني كه مسووليت اجتماعي بالايي از خود نشان دادهاند و شكست يخهاي ارتباطي، با گامهاي هرچند كوچك اما مطمئن، ميتواند چشمانداز تشكيل چنين جبههاي براي آينده را نويد دهد. جبههاي ائتلافي كه برند و هويت خود را به مرور خواهد ساخت و در تلاطمهاي ناگزير پيشرو محل رجوع نيروهايي باشد كه وضع موجود را ناگوار و غيرقابل دوام ميدانند، اما به چگونگي گذار از آن و ويژگيهاي جايي كه قرار است به آن گذار شود هم تعهداتي از جنس توسعه، دموكراسي و حقوق بشر دارند. اين موضوع به گمان من هدف با اولويتي است كه جاي بحث و چكشكاري فراوان دارد و تحقق آن، نيروهايي از جنس خود ميطلبد. نيروهايي كه عادت به سياستورزي كلاسيك و هميشگي، دست و پا و ذهنشان را نبسته باشد، تكبُعدي نباشند، از حداقلي از سرمايه و نفوذ اجتماعي برخوردار باشند، به كار جمعي معتقد و ويژگيهاي شخصيتي لازم براي ورود به چنين عرصهاي را داشته باشند.